خاطره ای از زندان دکتر شهید دكتر علی شریعتی و مرحوم استاد محمد تقی شریعتی

تبلیغات

خاطره ای از زندان دکتر شهید دكتر علی شریعتی و مرحوم استاد محمد تقی شریعتی

 

محمد تقی شریعتی

خاطره ای از زندان دکتر شهید دكتر علی شریعتی و مرحوم استاد محمد تقی شریعتی

استاد شریعتی(پدر دکتر علی شریعتی)، در زندان، سخت تحت شكنجه روحی قرار داشت، ایشان را مدتی بعنوان تنبیه از بند قبلی كه وضع بهتری داشت به بندی آورده بودند كه با زندانیان غیر سیاسی، معتاد، قاتل، هرزه، و دزد هم اتاق كرده بودند. وی در اثر ضعف جسمانی و روحی تا آن حد بیمار می شود كه ماموران، در حالی كه ایشان را بر روی شانه هایشان قرار داده بودند، به بیمارستان می برند. از این رو هنگام انتقال ایشان به بیمارستان شایع شده بود كه استاد فوت كرده اند و خبر مرگشان در سطح زندان هم پخش شده و به گوش علی رسیده بود. . .

بهرحال مدت زندان استاد، یك سال بطول انجامید و پس از یك سال، ایشان را از زندان آزاد كردند. روزی كه قرار بود حكم آزادی را به وی ابلاغ كنند ایشان را به كمیته مركزی واقع در خیابان ارگ (شهربانی سابق) می برند و به ما كه در تهران بودیم، اطلاع می دهند كه بیایید و استاد را ببرید. من به همراه برادم، آقای دكتر شریعت، به كمیته رفتیم تا استاد را به منزل بیاوریم. در آن روز درحالی كه، استاد منتظر بودند تا حكم آزادی خود را بگیرند، می بینند كه بازجویی وارد اتاق می شود و بعد از سلام، علی را با پدرش رو به رو می كند، این ملاقات كاملا غیر منتظره بوده و دكتر كه پس از یك سال و اندی، پدرش را می دیده سخت متاثر و اندوهگین می شود. . .

علی برای خواهرش بتول این صحنه را این گونه تعریف كرده است:

لحظه ای كه آقا را آوردند، حال خود را نفهمیدم. روی دستان پدر افتادم، اما پدر مرا نشناختند و گفتند جوان بلند شوید، گفتم، آقا جان، منم علی، … بعد در حضور مامور زندان كمی صحبت كردیم، اما به شدت ضعیف شده بودند، وقت ملاقات كوتاه بود و وقتی آقا را می بردند از پشت به اندام نحیف و استخوانی كه یادگار سالهای رنج و محنت و تبلیغ برای دین بود، خیره شده بودم و با اندوه و حسرت نگاه می كردم، پدرم از فرط ضعف و ناتوانی به سختی راه می رفت و اندامش آشكارا می لرزید و بقچه لباسهایش را زیر بغل گرفته بود و آن را به زحمت حفظ می كرد. من با تاسف به خودم می گفتم این دستمزد سالها مبارزه برای رستگاری این ملت بود. بازپرس ساواك با لبخندی آمیخته به طنز پرسید كه: شریعتی به چه نگاه میكنی؟ گفتم: به 14 قرن مظلومیت تشیع.

برگرفته از : طرحی از یك زندگی، سوسن شریعت

تنظیم برای تبیان: شکوری

 





مطالب مرتبط
.